عکس نوشته های عاشقانه سری 10
دوستای گلم
با ارسال عکس نوشته های عاشقانه ما رو همراهی کنید.
ممنونم که عشق رو با قلب پاکتون حس میکنید و انو انتشار میدید.
وقتی درباره ی تـــــو حرفــــ میـزنمـــــــــــــــ ...
صــــــورتـــــــمــــــــــــــ را دوســـــــتــــ دارمـــــــــــــــ ...
عشق را در چشمانم بنگر ...
آنگاه خواهی دید؛
وقتی نگاهت میکنم؛
چشمانم هم قربان قد و بالایت میروند ...
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند؛
روز و شب دارد ...
روشنی دارد ...
تاریکی دارد ...
کم دارد ...
بیش دارد ...
دیگر چیزی از زمستان نمانده ...
تمام می شود....
بـــــــهـــــــــــــــــار می آید ...
(محمود دولت آبادی)
مــــــــــادر : که عاشقی نام دیگر لبخند اوست ...
پــــــــــــدر : که سایه اش حتی، تکیه گاه امن عشقست ...
عید واقعی از آن کسی است که پایان سالش را جشن بگیرد،
نه آغاز سالی که از آن بی خبر است ...
درخت سر کوچه عاشق بود
این را از همان روز اول که بهار را دید فهمیدم
همان وقت ها که زیر باران بهاری خیس میشد و میخندید و نو میشد
همان روزها که لباس سبز گلدار میپوشید تا در چشم بهار جلوه کند
بهار که رفت درخت منتظر ماند
هرروز میدیدمش که چشم به راه است اما بهار...
درختمان کم کم رنگ و رویش زرد شد، برگ هایش در باد رقصید و آخرین تلاشش را کرد اما بهار نیامد که نیامد
درخت مریض شد
سردش شد
لرزید
خشک شد
بهار نیامد
امروز دیدم درخت سرکوچه دوباره شکوفه زده و لبخند میزند
گمانم بهار هم عاشق شده، دلتنگ شده و امسال زودتر از همیشه برگشته تا به دیدار درخت بیاید
خوش به حال درخت
بهترین هدیه عید را گرفت
خود بهار ...
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار ،
زندگی نیست بجز دیدن یار ،
زندگی نیست بجز عشق ،
بجز حرف محبت به کسی ،
ورنه هر خار و خسی ،
زندگی کرده بسی ...
چـه حـس وصـــف ناشدنی، بوســــــه ی بـــهــــار بر پوســـــتـــ ســــرد درختان!
و چه اتـــفــــاق شـــاعرانه ایی!
شــکوفه کردن هر بـــوســــــــــــــــــه به عــــــشـــــــــــقـــ بـــهــــــار ...!!!!
کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است ...
باران بهانه است!!!..
آسمان را هوس بوسه زدن بر خاک است…
چه دعایی کنمت بهتر از این…
که خدا پنجره ای رو به اتاقت باشد…
و عشق محتاج نگاهت باشد ...
تا دیروز هر چه می نوشتم
عاشقانه بود
از امروز
هر چه بنویسم
صادقانه است:
"عــــاشـــــــقـانه دوســـــــــــتتـ دارم"
زنــــــــدگـــــی آرام است
مثل آرامش یک خواب بلند
زنــــــــدگـــــی شیرین است
مثل شیرینی یک روز قشنگ
زنــــــــدگـــــی رویایست
مثل رویای یک کودک ناز
زنــــــــدگـــــی زیباست
مثل زیبایی یک غنچه ی ناز
زنــــــــدگـــــی تک تک این ساعتهاست
زندگی چرخش این عقربه هاست
زنــــــــدگـــــی راز دل مادر من
زندگی پینه ی دست پدر است
زنــــــــدگـــــی مثل زمان در گذر است
زنــــــــدگـــــی آب روانی است روان میگذرد ...
آنچه تقدیر من و توست همان میگذردد
دوســـــــــــت دارمـــــــش ...
مثل دانه ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرنده ای که اوج را
دوســـــــــــت دارمـــــــش...
زنان عـــاشــــق
شال گردن میبافند
زنان عـــاشــــقتر دستکش ...
دلگرم که شدی
حــــــــتــماً
زنی برایت شعـر میبافد ...
تمـــام شعـــرهـــای عــــاشقـــانـــه جهـــان
شبیــه تـــــو انــد!
تـــــــو امــا ...
پشـــت استعـــاره ای ایستـــاده ای
کــه بــه ذهــن هیــچ شـــاعـــری
نخــواهــد رسیـــــد ...